سامری
Sameri
دوباره وارد بازی شدند دلقکها به گریه آمدم از خندهی عروسکها طنین قهقهای وحشی و جنونآلود نهیب دوزخ و تلخندهای خونآلود رسیده تا تلهای بین راه بگذارند سر تمام جهان را کلاه بگذارند دوباره روی ستم طرح لطف حک کردند و باز چهرهی ابلیس را بزک کردند دوباره دزد به نرمی رفیق قافله شد و پای خندهی او یک جهان معامله شد دوباره جرم، جنایت، دوباره جانیها دوباره حملهی شیطان به آسمانیها اگرچه با لب خندان اگرچه با کراوات اگرچه خنجرشان کادوپیچ با شکلات اگرچه دست چدن زیر روکش مخمل اگرچه سم کشنده درون ظرف عسل به خون نشسته ولی چشمهای آبیشان و بوی فاجعه دارد تم شرابیشان اگرچه دکترشان قرص خواب خواهد داد به جای آب، به مردم سراب خواهد داد به خون خلق ببین از همیشه تشنهترند مدافعان ستاد حقوق بیبشرند نبین که بازیشان ژست دیپلماتیک است که پشت صحنه فقط حرف، حرف شلیک است میان هیچ و هیاهو اگرچه میبازند دکور دکور چقدَر خوب صحنه میسازند اگر زیاد به چشم آمدهست نیروشان اگر که گل بدهد چوبهای جادوشان اگر فریب اگر خندههای جنتلمن اگر نشسته به شوق مذاکره، دشمن هنوز قصهی سربازهای شطرنج است و خون یخزدهای در رگ دماسنج است چه اشکها که نباریده است در این غم چه زخمها که نمانده برایشان مرهم چه خیمهها که به آتش کشیده شد در دشت و باز دفتر قصه ورق ورق برگشت صدای غرش صبر است گوش شیطان کر و نقشه نقشهی ببر است، گوش شیطان کر قسم به باغ گل پرپری که باقی ماند قسم به خاتم انگشتری که باقی ماند چقدر عشق تو بیمرز و پرچمت بالاست چقدر شور تو جاری، غمت جهانآراست قدم قدم شده راهت جهتنما ما را گرفته خون تو امروز کل دنیا را بیا که شوکت تزویر را بسوزانیم دروغ روشن تصویر را بسوزانیم بتاب از افق انتقام بر عالم لباس رزم بپوش ای علم به دوش حرم