یکی بزنی
yeki Bezani
دیپلماتان همه مشغول خردورزی و ره یابی بیرون روی ارزی و پیچاندن پیچ شل قاچاقچیان در گذر از گمرک مرزی و به تمرین بیانیه ی با دشمن فرضی و هواگیری هر منفذ و درزی که اگر پر نشود در برود کار ز سرپنجه تدبیر و کند کار همه گیر و امید همه تبخیر شود بس که مهمند که ناگاه یکی آمد و زد داد که دانید چه افتاد؟ بر آن جام هنر، جام خرد، کودک برجام که بُد صاحب تضمین کری حاصل آتی نگری، جام پر از عقل سلیم و پر خورشید عنابی، پر باران و گلابی، و پس از دست نیابی به هدف، کام نیابی، نه حسابی نه کتابی و به یک باره شنیدیم که آن کم خرد کله سیرابی زده زیرش همگی کله بخارانده و گفتند بعید است از آن دیپلماسی های عظیمی که نمودیم و به کل هجمه تحریم زدودیم مگر ما عقلای همه ی خلق نبودیم؟ مگر قفل ز دروازه فرهنگ و تمدن نگشودیم؟ که ما خود متخصص به گذرگاه رکودیم و ایمپورتچی پشکل و کودیم، همه نایسیم و گودیم، نمودیم به سرپنجه تدبیر اف ای تی اف و برجام و پالرمو و پاریس را که مگر حال کند آمریکا و ما ببریم از بغلش حالی و حولی. یکی گفت که عمرا! اگر امضای کری را بگذاری سر سنگ و بزنی توی سر بیل و کلنگ و بچپانی وسط لول تفنگ و بروی روی فشنگی بگذاری همگی آب شود پس اگر امضای کری هست خیال همه دربست! یکی گفت که آن پارگی فاحش بدجور نبودست و با چسب به آن بخیه توان بست! یکی گفت اگر چه که ترامپ خل دیوانه برون جست ولی پنج دگر باز در آن هست. همه احسنت نمودند که این فکرت نو حاصل تدبیر و امید است که در آن نبوَد کوچه بن بست! بزن دست! کزین پس برویم و همگی چنگ به دامان اروپا بزنیم و ز سر خویش کلاهی که کری و اوباما بر سرمان کرد، کَنیم و سوی مقصد بدویم. راستی جنس کلاه انگلیسی، آلمانی و تاپ و و شاپو، بولر و برت فرنچ و فیدورا نیز شنیدیم که خوب است... گفت تا تاریخ تاریخه به برجامم بنازم میروم شاید از امضای کری پوشک بسازم