
چهارصد
4sadd
کنگره عشق نیست منزل هر بوالهوس طائر آن آشیان جان حسین است و بس قله قاف وجود منزل عنقا بود بر سر این آشیان پر نگشاید مگس پایه اوصاف او فوق اشارات ماست رفعت این پایه نیست افئده رادسترس رفت و شد اندر پى اش قافله دل روان ما پى این کاروان شاد به بانگ جرس او قفس تن شکست تا به قفس ماندگان در پى او بشکنند قالب تن را قفس کشته بسى دیده ام در هوسى داده جان زنده چو او کس ندید کشته به ترک هوس اى شه با فر و نور، عرش مقام تو را لامسه عقل ما، دم زند از لایمس بحر ثناى تو را قول نبى زورق است جنبش ما اندر او جنبش خار است وخس کرد دل از چشم دل در همه عالم نظر غیر تو کس را نیافت تا بدهد دل به کس کشته غفلت بود هر که تو را کشته خواند اى دم جان پرورت زنده دلان رانفس