سرگشته
Sargashteh
«دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند گِل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند» قدسیان، در دل آدم، رخ ساقی دیدند سجده کردند و مِی عشق، به شکرانه زدند از الستیم، همه مست، از آن دست که از آنِ امیری ست، که بر تخت «سقاهُم»، شده ساقی همه فانی و فقط وجه خدا، باقی ست، باقی ست، باقی ست، باقی بوتراب آمد و بر خاک، شرف داد دید مستیم، به ما دُردکشان، دُرّ نجف داد «لا اله» آمد، «الا الله» بر لب شیر حق، حیدر کرار، با تیغ دودم بتکده را ریخت به هم، گفت: به جز اوست، عدم هیچ، به جز یار، مگو هیچ، به جز دوست، مجو با پسرِ بنت اسد آن اسداللهِ ازل آن ولی اللهِ ابد گفتم: علی! از تو مدد با من، از آن یار بگو گفت: هو اللهُ احد ءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءء (ترجیعبند) «تا صورت و پیوند جهان بود علی بود تا نقش زمین بود و زمان بود، علی بود آن قلعه گشایی که در قلعه خیبر برکند، به یک حمله و بگشود علی بود» ءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءءء «إنّما» آمد و حق گفت: ببینید ولی را همه دیدیم علی را همه دیدیم که او بعد رکوعش دیگر انگشتر خود را، به انگشت ندارد «لافتی» آمد و دیدیم علی را آن یلی را که بر تن، زرهش، پشت ندارد باء بسم الّه و آن نقطهی پرگار جلالت مَه بدر و اُحد و خندق و خیبر، به شهامت، به شجاعت یل میدان، شه مردان به علی، هان! به چه مانی؟ به چه مانم؟ به ابوذر، مالک، میثم و عمار به سلمان، به که مانی؟ به که مانم؟ میرسد خیبر و خیبر شکنی میرسد از راه یاعلی گوی که خود را به سپاهش برسانی، به سپاهش برسانی، به سپاهش برسانم @mojallofficial