اعتراض دارم
Eteraz Daram
خواستم از عشق نشان کون و مکان گفت حسن جام کرم خواست دلم جان و جهان گفت حسن گفت حسن عالم و من مست شدم مست شدم نان و روطب داد به من عاشق آن دست شدم دست چه دستی پر نور، نور چه نوری ازلی به به امامی که تویی یا حسن ای عشق علی موج تمنا دل من در دو دریا دل تو کشتی طوفا زده ام مامن من ساحل تو سر زده خورشید از آن روی تو دست تمنای جهان سوی تو ماه خدا ماهه تمـامــش تویی ماه شد ای ماه ثنا گوی تو اهل جمل را به جنون می کشد تا کــه کمان می کشد ابروی تو نیمه ی ماهت شب احیای من لیل قدرم شب گیسوی تو نیمه ی ماه خدا ماه تمامی تو حسن ما همه مهمان تو و لطف مدامی تو حسن هم تو کریم ابن کریم هم اسد ابن اسدی فاتح دلها نظری وارث حیدر مددی شاه جوانان بهشت ماه در آغوش نبی چیست مقامت که زنی گام تو بر دوش نبی حسن تو را جار زدم دور تو گشتم چو جهان جان جهان آمدم تا بنهم پای تو جان سر زده خورشید از آن روی تو دست تمنای جهان سوی تو ماه خدا ماهه تمـامــش تویی ماه شد ای ماه ثنا گوی تو اهل جمل را به جنون می کشد تا کــه کمان می کشد ابروی تو نیمه ی ماهت شب احیای من لیل قدرم شب گیسوی تو