
جان جهان
jane-jahan
زنجیر عدالت و نور بر دستان ظلمت و زور آهِ جگرسوز مادران، بر / پیکر اطفالشان چنان کمندی گران، گرفته / گردن گردنکشان در درگاه عدالت، قاضی ست، آن قاهر قهّار حکم است آنچه که فرماید، قسیمُ الجنةِ و النار ببین بتان را، کودککشان را/ مقابل بتشکن شاهد، هزاران، کودکٍ بیجان/ پیچیده تن، در کفن لبتشنه، به خونخوارگی جنگ و مرگ و آوارگی خونین، دل غزه و لبنان، عراق و افغانسِتان بشر، فقط دیده شرّ، از این صلح و بازی نحستان بتشکنی پیمان و رسمشان پرچم بیداری به دستشان ریشهی عصیان را میزنند لشگر حیدر، ناز شستشان! کار پیکار رسیده است به آن نقطهی پایان یک طرف لشگر ایمان یک طرف ارتش شیطان این طرف نور، آن طرف زور یک طرف، یا حق و یا حق یک طرف حُقه و ناحق ماه میدان، به علمداری این قافله، یک سو وارث حرمله، یک سو در کنارش ساکتان، بیطرفانند بیرگان، بیهدفانند گوش کن، بانگ یمانی و اویس از یمن آمد بانگ یاحیدر این لشگر خیبرشکن آمد این همان پردهی آخر، ز نبردی ازلیست دل قوی دار خیبر دیگر یاران علی ست لعل بدخشان، شد خون دلِ / اهل این دیار شریف پیمان شرف، بسته با نجف/ قلب این مزارِ شریف قتل و غارت طاغوت و مکرش، بیثمر افتاد با آل علی هر که درافتاد، از ریشه برافتاد با ذوالفقار، آید آن سواری/ که وارث حیدر است همان علیرو، همان علیخو/ که فاتح خیبر است بتشکنی پیمان و رسمشان پرچم بیداری به دستشان ریشهی عصیان را میزنند لشگر حیدر، ناز شستشان!