من مینویسم مرگ بر
Man minevisam marg bar
ساقی از خمّ ولایم بچشان باده کــه امشب به تولای علی مست شوم بی خبر از هست شوم عاشق یکدست شوم سر بکشم پر بکشم حلقه اقبال زنم از قفس خاکی تن بال زنم لب به سخن باز کنم خوانم و پرواز کنم گویم و اعجاز کنم بر دو جهان ناز کنم مدح علی بر همه آغاز کنم هان منم و عشق امیرم به همین عشق اسیرم که کشد سوی غدیرم روم و دامن دلدار بگیرم نگهی افکند آنگونه که صد بار شوم زنده و صد بار بمیرم چه غدیری چه امیری چه بشیری چه قیامی چه پیامی چه امامی چه مقامی چه مه و مهر منیری ملک و حور و پری ارض و سما کوه و چمن دشت و دمن ریگ و حجر نخل و شجر جنّ و بشر یکـسره کوشند مگر تا شنوند از دو لب ختم رُسُل مدح علی شیر خدا را سخن ختم ُسُل برد ز سر هوش زن و مرد به جز نطق محمد همه خاموش الا ای همه را بار ولایت به سر دوش مبادا شود این قصه فراموش که ناگاه نگاه نبی افتاد به رخسار علی شیفته روی علی گشته ثناگوی علی آی همه امت احمد بشتابید و بیایید و ببینید همه دست علی را به سر دست محمد دو لب خویش گشوده دل یک خلق ربوده که هر آنکس که منم رهبر و مولاش بود تا ابدالدهر علی رهبر و مولاش چه غدیری چه امیری چه بشیری چه قیامی چه پیامی چه امامی چه مقامی چه مه و مهر منیری ملک و حور و پری ارض و سما کوه و چمن دشت و دمن ریگ و حجر نخل و شجر جنّ و بشر یکـسره کوشند مگر تا شنوند از دو لب ختم رُسُل مدح علی شیر خدا را